شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۳

نویسنده آماتور


! Posted by Hello
دارم به سرعت مناسبات حرفه ای سینما را کشف می کنم. هنوز که هنوز است بازیگر سالاری در این نقطه عالم بیداد می کند. خانم بازیگری که اتفاقا محبوب عامه مردم نیز هست بی اینکه در 10 سال گذشته حتی یک نقش قابل اعتنا بازی کرده باشد به صرف قحط الرجال کار ما نظریات احمقانه اش را تحمیل می کند. کارگردان انسان دوست داشتنی و رک راستی است که به زعم من بیش از آنکه بازیگر جماعت اهمیت و لیاقتش را داشته باشد به ان بها می دهد.این انعطاف بیش از حد او در برابر نظرات بازیگران اول کار ما بیشتر از اینکه باعث پر بار تر شدن اثر شود به از هم گسیختگی این کار پر داستان و پر کاراکتر منتج خواهد شد. این میان من به عنوان نویسنده در وضعیت آچمز قرار گرفته ام. اگر به این نظریت رنگ و وارنگ و ناشیانه گردن نهم نتیجه کار تهوع آور خواهد شد و اگر هم مقاومت کنم و کار را به خودشان واگذارم معلوم نیست از این داستان زیبا و کمتر دیده شده در پایان چیزی باقی بماند. امروز اما چاره ای ندارم. باید یک بار برای همیشه محکم جلویشان بایستم . تازه دارم می فهمم چرا در سینمای ایران هیچ فیلمنامه نویسی اجازه اظهار نظر ه عواملی جز کار گردان را نمی دهد. شاید بهتر باشد تا انتهای کار دیگر آن دور و اطراف نپلکم! س

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۳

قدمگاه


ghdmgh Posted by Hello
قدمگاه رویهم رفته فیلم بدی نبود.البته بار اصلی درام نه بر دوش کارگردان و فیلمنامه که بر دوش بازیگران حرفه ای فیلم بود. احساس کلی من بعد از دیدن فیلم این بود که سکانسهای حسی و کلیدی فیلم خوب از کار در نیامده اند. ضعف کارگردانی و عدم ظرافت در فیلمنامه این سکانسها را بی اثر و عقیم ساخته بود. به زعم من این فیلم را نمی توان متعلق به سینمای دینی دانست. قدمگاه بیشتر در رده فیلم هایی چون حضور و فارست گامپ قرار می گیرد. شاید اسم ژانر را بتوان گونه "هالوی خوش شانس" نامید...یا هالوی نظر کرده...-به هر حال بازی بابک حمیدیان را پسندیدم .بقیه بازیها هم اذیت نمی کرد.اما به هر حال دیدنش را توصیه می کنم

fast runner


fast runner Posted by Hello

این چند روز اخیر سرم خلوت تر شده. خلوت تر که چه عرض کنم..دچار خلا شده ام. یک فشار کاری خرد کننده که ناگهان تمام شد.در عوض چند فیلم خوب کشف کرده ام. یکیشان همین فیلم کذایی است که می بینید. این شاید اولین فیلم تاریخ اسکیموها است. فیلمی که تمامی عوامل آن نیز اسکیمو هستند.تا مدتها دوربینی وجود نداشت که در آن شرایط سخت توان کار داشته باشد تا اینکه دوربین دیجیتالی مخصوص این شرایط ساخته شد. داستان فیلم بسیار ساده است. خط کلی اش بیشتر شبیه فیلمهای وسترن است. تقابل ابتدایی نیک و بد. اما نکته غریب برای من بیشتر فضای بکر و لخت قطب شمال است- اصولا اشیائ لخت دوست داشتنی اند!-به همین اندازه نیز روابط ابتدایی کاراکتر های فیلم و دنیای کاملا مجزایشان خیره کننده است.البته اگر حوصله تماشای فیلم های غیر معمول را دارید این یکی را حتما ببینید

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳

رادیوی اینتر نتی راه بیاندازیم

قبلا هم هنگام یکی از خدا حافظی ها گفته بودم. به قول عباس کیارستمی فقط احمق ها تصمیم شان عوض نمی کنند.من هنوز احمق نشده ام. پس برگشتم.
از دیشب که بازنویسی ام تمام شد یک مرتبه احساس خلا کردم.دیدم باید دوباره بنویسم. یک روز که چیزی نمی نویسم انگار چیزی کم دارم. شاید هم شروع کنم به نوشتن یک مجموعه داستان احمقانه مسخره. اما دلیل دیگری که به قول خارجی ها دوباره من رو روشن کرد شنیدن اولین قسمت از رادیو.ی اینترنتی حسین درخشان بود. خوب است دائم راههای جدید پیدا کنیم. قرار نیست تا ابد توی وبلاگ مزخرف بنویسیم. فکر می کنم دوره رادیوهای اینترنتی فرا رسیده. فعلا دارم سعی می کنم بفهمم برای شروع چکار باید بکنم. کاش درخشان مثل کاری که برای راه انتدازی وبلاگها کرده بود یک دستور العمل جامع هم برای این بنویسد. بدم نمیاید تهیه کننده..مجری..نویسنده و...اصلا یک راه بهتر به ذهنم رسیده..یک مجله اینترنتی هفتگی درست کنیم که هر قسمتش را یک نفر بنویسد و اجرا کند. مصاحبه.گزارش.. اما کوتاه....موافقید؟

جمعه، دی ۱۸، ۱۳۸۳

خداحافظی

این روزها زیاد نمی نوشتم اما به هر حال مینوشتم.گفتنی بسیار بود...دبگر مجالی نیست
خداحافط

پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۳

جنین در جوی خیابان ولیعصر

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۳

سیاست

! Posted by Hello

از سیاست و سیاسی نویسی بیزار شده ام. اتفاقاتی افتاده که بالکل سیاست از سرم به در کرده. خسته شده ام از این مزخرفات. دیگر همین چس مثقال هم گیر سیاسی نمی دهم. اصلا خر ما از کره گی دم نداشت.

یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۳

اورکات دوست داشتنی


! Posted by Hello
اوضاع بد نیست. اما مشغولم.تا آخر این هفته بیشتر فرصت ندارم. برای آخرین تغییرات. فشار زیادی احساس می کنم. آزار دهنده نیست. اقلا آزار دهنده تر از سی ساله شدن!به هر حال پیش می رویم
اورکات را هم که یکی یکی آی اس پی ها فیلتر می کنند. اتفاقا تعجب می کنم چرا زودتر فیلتر نشده! عجیب است چنین شبکه های ارتباطی و شاید متحد کننده ای میان جوانان تا اینجا تحمل شده! به نظرمن اورکات بعد از گوگل بهترین سایتی است که از اساس مفهوم اینترنت را تحت الشعاع قرار داده. این همه ارتباط قدیمی احیا شده..این همه ارتباط جدید خوب.. این همه پیغام تبریک تولد..از کسانی که عمرا بعید بود اصلا تا صد سال دیگر از روز تولدت با خبر شوند م

شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۳

یادداشت صحنه1


! Posted by Hello

امسال اورکات باعث شده کلی پیغام تبریک بگیرم. برای تولد. عجب معجزه ای است این اورکات لعنتی!
دیروز روز دوم بود. روز قبل تر و قبل ترش هم رفته بودم. پس روز سوم بود! ظهر ها وقت خواب است. دیروز ظهر رفته بودم سر صحنه.اضطراب داشتم. می ترسیدم نرسم بقیه اش تمام کنم. البته همیشه ترسیده ام و همیشه هم تمام شده. حوصله سلام و علیک با کسی نداشتم. راستش زیاد هم طاقت ندارم ببینم جمله های نوشته شده ام پس و پیش گفته می شوند. هر چند به روی مبارک نمی آورم. تازگیها ترجیح می دهم کمتر جلوی چشم کارگردان دوست داشتنی مان ظاهر شوم. من را که می بیند انگار رییس دولت دیده. شروع به غر زدن در مورد فیلمنامه می کند. من هم فقط می گویم: آره..راست می گی.. درستش می کنم. ....هیچ کار هم نمی کنم تا آخر!خدا آخر و عاقبت مرا در این حرفه به خیر کند.سخت است هضم روابطشان. همه برای هم می زنند. عجیب دنیایی است.جماعت کثیفی هستند این جماعت هنری.کثیف. انگار که چکیده جامعه ایران هستند