شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۵

اي هاشمي

اي هاشمي،چه آخر و عاقبتي پيدا کردي!درک مي کنم که چقدر برايت سخت است اين دوران. شايد تو آدم خوبي بوده اي که بايد اينگونه آرام آرام جان بدهي. ماجراهاي دوران بني صدر و منتظري و حاج احمد و آن چند نفر نويسنده مظلوم بي پناه را مي گويم. نه اينکه در همه آن ماجراها مستقيما دست داشته باشي، همين که مطلع هم بوده باشي،از يکي از آن ها،بار سنگيني به دوش مي کشي. گيرم که بعدا سعي بر جبران کرده باشي اما هيچگاه ديگر فرصت دوباره اي در اختيارت قرار نگرفته باشد. فرصت دوباره،آن انتخابات لعنتي را مي گويم که يکهو از اسب به زمين افتادي و ديگر پشتت به زين نرسيد. دنيا همين است. فرصت محدودي داريم،يکي مثل من در ابعادي مينياتوري و تو در ابعادي غول آسا.اصلا در اين انتخابات آخري ما هم به همراه تو از اسب به زمين افتاديم. مملکت ديگر بالکل از دست همه مان خارج شد. دست الاغي افتاد که بيش از همه تو و خاتمي و روحاني را دق داده با حرف ها و کارهايش.
مي دانم چه سخت است دهن به دهن شدن با يک آدم بيسواد . جوجه اي که خودت زير پرو بالش را گرفتي.اما بد هم نشد،شايد سالها مي گذشت و اسنادي چنين با ارزش براي صاحبان اصلي اين اسناد رو نمي شد
 Posted by Picasa

پنجشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۵

مسابقه دویچه وله

ما علاقه زیادی داریم پشت حرف های قلمبه گم و گور شویم اما، واقعیت این است که جوانی از پیری بهتر است. شادی از غم و ارامش از اضطراب.شهرت از گمنامی و مورد توجه بودن از گم شدن در دل جمعیت

روی همین احوالات و افکار فکر کنم دادن این لینک هم بهتر از ندادنش است
.

چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۵

کار ثواب


+ Posted by Picasa
امروز بالاخره بعد از چند سال گشاد بازی با عزم جزم و مدارک کامل رفتم واسه گرفتن دانشنامه پزشکی. این بوروکراسی ..ری خفگی ایجاد می کند اما هر چه بود بالاخره تمام شد. مدرک یکی مانده به آخری که باید می دادم،گواهی کار بود. یعنی به ازاء هر سال کار یک مبلغ جزئی از پولی که بابت خرید دانشنامه می دهی کم می شود. یک ماه دنبال این مدرک کذایی بودم. خانم فلانی،کارمند مربوطه هم در جریان بود. امروز وقتی مدرک را دید که فقط یک دهم کل پول را کم می کرد تعجب کرده بود،از اینکه چرا برایش این همه دویدم،وقتی تاثیری چنین جزئی در کارم داشت. باور عمیقم را گفتم. از اینکه خواب دیده ام و ماه رمضان به خدا نزدیک شده ام. ربطش را نمی فهمید. حالی کردم، همه شرعا وظیفه داریم با همه توانمان از خوردن موشک به سر زن و بچه بیگناه قوم یهود جلوگیری کنیم. یا از کشته شدن شیعه و کرد و سنی در عراق. با بمبهای ارسالی. فهمید. او هم با مسولیت خودش کمی بیشتر از مبلغی که باید به حساب دولت می ریختم کم کرد. با سیدالشهدا محشور شود

چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۵

پیمان معادی


هم کوچه میداق را خوانده ام و هم فیلم مکزیکی که از روی آن ساخته شده را دیدم. به نظرم کافه ستاره علی رغم شباهتها چه از نظر خط داستان و چه از نظر پرداخت و ساختار،با فلم کذایی،اریژینال بودن خودش را حفظ کرده و از نظر فیلمنامه کار محکم و آبرو مندی است.اگر هم تفاوتی میان اپیزود سوم با دو اپیزود دیگر، از لحاظ استحکام و جذابیت وجود دارد، دلیلش را باید در محدودیت هایی یافت که گریبانگیر هنر و داستان نویسی در ج.ا.ا است.گرچه شاید میشد که حتی از این هم بیشتر روی دو اپیزود اول، مخصوصا اولین اپیزود و رابطه سه نفره برادر،خواهر و برادر شوهر کار کرد

به نظرم حامد بهداد بی نظیر است. هر چقدر هم که کشته و مرده مارلون براندو باشد و سعی در تقلید از او داشته باشد،زیاد اهمیتی نداردچون به حد کفایت جذاب و خاص بازی می کند

اما فکر می کنم کارگردانی،گرچه خوب بود اما از خوبی به حد فیلمنامه نمی رس.پیمان معادی فیلمنامه خوبی نوشته.