شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۴

هشت پا

قصد نداشتم به سينما بروم. فيلم حکم که آنقدر وسوسه کننده بود حسابي دلسردم کرده بود. امشب توفيق اجباري نصيبم شد. هشت پا را ديدم

از ابتدا فکر مي کردم خب که چه؟! اين فيلم با ساختار غير معمولش چه مي خواهد بگويد... از عليرضا داوودنژاد انتظار داشتم حرفي مطرح کند. گرچه شايد اکثريت نفهمند چه مي خواهد بگود. فيلم تمام شد. فهميدم. نگران نباشيد. حرف خاصي نبود. بيشتر يک نوع ذوق زدگي بود براي چيزي که مي خواست مطرح کند. يعني همه داستان و شخصيت ها و وقت تماشاگر صرف اين شده بود که رابطه دو زن همجنس باز را نشان دهد و خب خيلي بهتر از من مي دانيد در اين جو فرهنگي که حرف هاي منطقي و معمول را هم با دشواري مي توان زد مطرح کردن چنين رابطه اي به چه قيمتي تمام مي شود. به قيمت از دست رفتن داستان. سر در گمي تماشاگر و هدر دادن همه چيز. گيرم که رابطه عاشقانه دو زن تا به حال در سينماي ايران نشان داده نشده باشد. لا اقل به عنوان محور ماجرا.خلاصه اينکه دو کاراکتر با بازي ويشکا آسايش و مهتاب کرامتي محور ماجرا هستند که همديگر را دوست دارند. نقشه هايي مي کشند و کلي آدم را سر کار مي گذارند و فيلم هم تمام مي شود. بدون هيچ اثر حسي يا غير آن

اما از نظر بازيگري بايد گفت هر کس ساز خخود را مي زند. هيچ هماهنگي بين شيوه بازيگر در اين فيلم وجود ندارد البته در اين ميان محمد رضا داوودنژاد بسيار زيبا سازش را مي نوازد. به نظر من در کنار پرويز پرستويي او بهترين بازيگر سينماست. استاد نشان دادن چند حس در آن واحد. ديگر اين که فيلمبرداري حيرت انگيز بود. شاهکار

اين وبلاگ هم منتصب به عوامل فيلم است. راست و دروغش پاي بقيه
 Posted by Picasa