دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

ضد عيدانه

دوباره از من دورتر مي شوي.عقب مي روم و تو بر جاي مي ماني. تر و تازه. نو. با تمام طراوت کودکي ات. اين منم که سالها به اندازه فرسنگها از تو جدا افتاده ام. سال که نو مي شود تو محو و کم رنگ مي شوي. لعنت به نو شدن سال. به رفتن. فراموشي و گم شدن. به تازگي تهوع اوري که بوي کهنگي دل انگيزت از مشام مي ربايد. خداحافظ خاطره هاي کودکي. جواني.اين سالها ما را از هم جدا مي کند.
 Posted by Picasa