چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۴

چهارشنبه سوری

امشب همراه ابوی رفتیم دیدن فیلم چهارشنبه سوری. بولینگ عبدو سابق یا مجتمع فرهنگی چمران فعلی. فیلم که تمام شد پدرم در حالی که انگار دنبال چیزی می گشت و همینطور به پرده زل زده بود بهمن که بغض کرده بودم و اشک در چشمانم حلقه زده بود گفت: که چی؟

این کوتاهترین و پیچیده ترین تعریفی است که می توان از این فیلم ارائه داد. به نظر من این فیلم بهترین فیلمی بود که بعد از لیلا ی مهرجویی دیده ام و به نظر پدرم بی سر و ته بود. اما تفاوت باز بر می گردد به پایان بندی های زیاده از حد روشنفکرانه اصغر فرهادی که به زعم من نه تنها به سلیقه تماشاگر عام که به فضای خود فیلم هایش هم نمی چسبد.

اما تا به حال چنین بازی ای از هدیه تهرانی ندیده بودم . ترانه علیدوستی هم ذاتا بازیگر است. بیش از همه هم سن و سالانش و البته در کنار گلشیفته فراهانی بهترین های ایرانند. حمید فرخ نژاد هم همه سعی اش را کرده بود که خیلی خودش را تکرار نکرده باشد و البته موفق بود.اما فیلمنامه از لحاظ شخصیت پردازی و به خصوص پرداخت درست جزئیات مثال زدنی بود.

منتهی همه اینها شاید چندان به کار تماشاگری که با سریالهای آبکی و پیام های اخلاقی بی معنیشان بار آمده نمی آید. مگر اینکه واقعا به فیلم خوب دیدن عادت داشته باشد. فهمیدن خوبی یک فیلم مثل فهم مزه غذا است. اگر مادرتان دست پخت خوبی داشته است شما غذا شناس خوب و حتی آشپز خوبی خواهید شد و گرنه بهتر است فقط یک جوری شکمتان را سیر کنید. لذتتان را بگذارید از چیزهای دیگر ببرید

s.f

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

اسم شما سيروس نيست؟

۵:۳۱ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home