چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

توقف غنی سازی، توقف جنگ

نمی دانم بقیه دوستان وبلاگ نویس چه خزعبلاتی می نویسند... من که نطقم کور شده. گور بابای همه.. اما نتوانستم این گفت و شنود ابراهیم نبوی با یکی از خوانندگانش را اینجا نیاورم.. عجیب حرف دل من را می زند. لعنت به باعث و بان این بدبختیها


توقف غنی سازی، توقف جنگ

پس از نوشتن مقاله غنی سازی را متوقف کنید برایم از خانمی به نام مریم ای میلی رسید که گمان می کنم پاسخ دادن به آن هم برای خوانندگان مفید باشد و هم برای دوستی که این نامه را نوشته است. از ایشان و کلیه کسانی که این نوشته را می خوانند تشکر می کنم. در صورتی که نظری دارید، ان را به آدرس من بفرستید.
ebrahim.nabavi@gmail.com

با سلام
امروز داشتم مثل هر روز مطلب شما را در روز آنلاین می خواندم. پیشنهادتان را به دانشجویان خواندم. من هم یک دانشجو هستم. دانشجوی سال آخر رشته ی مهندسی برق الکترونیک. من هم مثل بقیه ی ایرانی ها و تحصیل کرده ها به فکر کشور هستم و با جریان های افراطی و پوپولیست مخالفم. منم مثل شما اعتقاد به اصلاحات دارم و با تحریم انتخابات مخالفم. البته من هم در دورانی در تحریم انتخابات شرکت کردم، اما وقتی دیدم عدم شرکت ما در انتخابات شورای شهر و مجلس هفتم به انتخاب احمدی نژاد به عنوان شهردار و اصولگرایان به عنوان نمایندگان مجلس منجر شد، با تحریم مخالفت کردم و به امید انتخاب اصلاح طلبان در همه ی انتخابات شرکت کرده و می کنم. من از اینکه احمدی نژاد رئیس جمهور کشورم شده خجالت می کشم و اگر روزی جنگ بشود، از گناه کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکردند، نخواهم گذشت.

اینها را گفتم تا اندکی با خط فکری من آشنا شوید.

من پیشتر با پیشنهاد دیگر شما به مردم مبنی بر تجمع آرام روبروی مجلس برای عزل احمدی نژاد هم موافق بودم. اما این پیشنهاد امروز شما به دانشجویان را نمی پذیرم. چرا با فعالیت های هسته ای مخالفید؟ چرا فکر می کنید که کشورهای عربی باید این فن آوری را داشته باشند، اما ما نداشته باشیم؟ مگر ما چه چیز کمتر از پاکستان یا کره شمالی داریم؟ چرا ما باید آینده ی کشور و فرزندانمان را فنا کنیم که مبادا امنیت آمریکاییان غرق در رفاه، هزاران کیلومترآنطرف تر به هم بخورد؟ مگر نه اینکه شما می گویید حکومت را نباید عوض کرد، بلکه باید آن را اصلاح کرد؟ پس چرا همین حکومت که امید به اصلاح آن را داریم، نباید امنیت داشته باشد؟ تا کی باید تنمان بلرزد که مبادا اسرائیل و آمریکا یا کشور های خائن حوزه ی خلیج فارس به ما حمله کنند؟ آمریکا اگر به فکر امنیت جهان است چرا به کره ی شمالی حمله نمی کند؟ چرا کره ی شمالی که مردمش در فقر مطلق به سر می برند، هیچ وقت ترس این را ندارند که کشور دیگری به آن حمله کند، اما ما همیشه این احتمال باید در گوشه ی ذهنمان باشد؟ من نمی خواهم بگویم انرژی هسته ای حق مسلم ماست...بلکه می خواهم بگویم حتی بمب هسته ای هم حق مسلم ماست.

مصاحبه های بی بی سی را با مردم آمریکا در مورد ایران می خواندم. برایم جالب بود مردمی که باور داشتند بوش آدم نادانی است که زیاد مرتکب اشتباه می شود، ولی آن ها باز در انتخابات آتی به حزب بوش رای خواهند داد . می دانید دلیل آنها چه بود؟ چون جمهوری خواهان امنیت کشور را بهتر تامین می کنند. پس چرا ما نباید به فکر امنیت کشور باشیم؟ اگر ما از دولت خود بخواهیم غنی سازی را متوقف کند، آیا به این فکر کرده اید که تاریخ چه قضاوتی در مورد این دانشجویان ترسو خواهد کرد؟

آقای نبوی من هم اعتقاد داشتم که حاضر نیستم به خاطر انرژی هسته ای جانم را بدهم، اما از وقتی در درس ماشین های الکتریکی در مورد نیروگاه ها و روش های تولید برق خواندم، نظرم عوض شد: من تا پای جانم برای این فن آوری می ایستم.

نظرات شما هم محترم اما به این فکر کنید که این نظرات شما چقدر مخاطب دارند و اگر اشتباهی کرده باشید چه تبعاتی خواهد داشت. از اینکه وقتتان را گرفتم عذر می خواهم .به امید ایرانی آباد.

مریم
تاریخ دریافت ای میل 12 بهمن 1385

مریم خانم عزیز!
من شما را بسیار خوب می فهمم و می توانم لحن و استدلال شما را بخوبی احساس کنم. اما معتقدم که شما دچار اشتباه هستید. لازم می دانم برای حل اختلاف نظری که میان من و شماست، پاسخ هایی به شما بدهم. امیدوارم این پاسخ ها برخی از ابهاماتی را که به گمان من وجود دارد و در سخن شما آن را می بینم و به گمان من برخی از مردم ایران نیز مانند شما فکر می کنند، روشن کند:

اول: من با فعالیت های هسته ای برای به دست آوردن انرژی توسط دولت کنونی ایران و در حال حاضر مخالفم. چرا که براساس آنچه می دانم تولید انرژی هسته ای به سیستمی بسیار پیچیده نیازمند است و برای اداره آن باید یک سیستم کاملا مطمئن و با دقت و نظارت فنی بالا داشت. از نظر من، با توجه به سیستم اداره بسیار غلط انرژی های آسانی مانند نفت و گاز در حال حاضر و الگوی مصرف نادرست و روش مصرف ناامن این انرژی ها، که هر سال باعث تلفات بسیار بالای جانی و مالی می شود، در شرایط حاضر سیستم مطمئنی برای تولید انرژی هسته ای وجود ندارد. اگر بناباشد سیستم تولید انرژی هسته ای در کشور ما فعال شود، قطعا باید یک گروه مسوول و دقیق و مطمئن این کار را بکند و در حال حاضر چنین گروهی با شیوه اداره دولت کنونی وجود ندارد.

دوم: گفته اید که چون به دست آوردن بمب هسته ای می تواند برای ما امنیت بوجود بیاورد، به همین دلیل باید آن را داشته باشیم. من با این استدلال شما مخالفم. چرا که معتقد نیستم که بمب هسته ای امنیت بوجود می آورد. بمب هسته ای مثل هر اسلحه دیگری فقط برای مالک آن خطر تهاجم و آسیب محدود را به خطر مرگ تبدیل می کند. داشتن بمب هسته ای به این معنی است که یا ما از آن استفاده می کنیم تا مانع حمله دیگران شویم، یا می خواهیم واقعا از آن برای نابودی دیگران استفاده کنیم. در حالت اول بمب هسته ای فقط به درد حکومتی می خورد که بلد باشد از آن استفاده نکند، و بتواند با دیپلماسی مناسب دشمنانش را وادار به توقف کند. ما در ایران حاضر چنین حکومتی نداریم. حکومت آقای احمدی نژاد بلد نیست دیپلماسی بورزد. این حکومت نه راه مذاکره کردن را بلد است و نه راه توافق کردن را می داند و ترجیح می دهد به جای رفتار دیپلماتیک در محدوده قوانین بین المللی ماجراجویی کند. در چنین حکومتی بمب هسته ای فقط یک خطر بزرگ است. این در حالتی است که ما نخواهیم از بمب هسته ای استفاده کنیم، اما اگر بخواهیم چنین کاری کنیم، پاسخ شما از پیش معلوم است. آیا شما می خواهید بمب تان را جایی بیندازید؟ لطفا اگر چنین تصمیمی دارید این کار را نکنید، برای اینکه به قول ژاک شیراک، آن بمب نه در تل آویو و در نیویورک، بلکه بالای آسمان اصفهان یا نطنز یا پارچین منفجر می شود. و در نتیجه از نیمی از مردم منطقه شرقی ایران تا مرز چین و هند به مدت چند روز کشتار خواهند شد.

سوم: سلاح هسته ای موضوع خطرناکی است و فقط یک دولت متعهد به جامعه جهانی ممکن است بتواند آن را داشته باشد. گفته اید که « مگر ما چه چیزی از پاکستان و کره شمالی کم داریم؟» خواهر من! دختر من! بمب هسته ای که کریستال شواروفسکی یا کارد و چنگال گوچینی نیست که چون خواهرتان خریده شما هم می خواهید داشته باشید. بمب هسته ای که کفش مارک آدیداس نیست که چون دختر عمه شما دارد، شما هم می خواهید داشته باشید. بمب اتمی یک اسلحه خطرناک است که می تواند در عرض یک ساعت میلیونها آدم را بکشد. شما هم زیاد غصه نخورید. پاکستانی ها و دولت کره شمالی برخلاف آنچه شما فکر می کنید اصلا امنیت ندارند. دولت کره شمالی به قیمت بمب هسته ای فقر و عقب ماندگی و استبدادی را حفظ کرده است که شما یک ساعت هم طاقتش را نمی آورید. ضمن اینکه از شما می پرسم، چرا شما بطرف کره شمالی غش می کنید که نه ثروت دارد و نه آزادی دارد و نه عدالت در آن وجود دارد؟ چرا نمی خواهید مثل کره جنوبی باشید که هم مستقل و قدرتمند است و هم آزادی و رفاه بیشتری نسبت به کره شمالی در آن وجود دارد؟ کره شمالی امنیتی ناپایدار دارد که همیشه در معرض نابودی است، در حالی که کره جنوبی بدون استفاده از ارتش و بمب هسته ای، امنیتی پایدار دارد که ملتش هرگز دچار وحشت و هراس نمی شود و تن شان نمی لرزد. پاکستان هم کشوری فقیر، عقب مانده و مستبد است. اصلا چیزی به اسم امنیت در پاکستان وجود ندارد. نیمی از پاکستان در کنترل دولتش نیست و حکومت پاکستان هم هرگز حکومت مستقلی نداشته است. اگر قرار است کشور ایران هم مثل پاکستان هم زیر نظر آمریکا اداره شود و هم بمب اتمی داشته باشد، چه مرضی است؟

چهارم: معمولا ما ایرانیان وقتی می خواهیم به موضوعی نگاه کنیم، آن را شدیدا ناموسی و احساسی می کنیم، و در نتیجه خودمان را گرفتار دایره ای بسته از استدلال های غلط می کنیم که هم سووالش غلط است و هم جوابش. مثل همین کاری که شما کرده اید. شما می گوئید: « تا کی باید تنمان بلرزد که مبادا اسرائیل و آمریکا یا کشور های خائن حوزه خلیج فارس به ما حمله کنند؟ آمریکا اگر به فکر امنیت جهان است چرا به کره شمالی حمله نمی کند؟» به نظر من شما چند اشتباه بزرگ دارید می کنید. یک اشتباه اینکه فکر می کنید که ما چون دشمن داریم به همین دلیل این دشمن(اسرائیل و آمریکا) می خواهند ما را از بین ببرند. این استدلال غلط است. ما دشمن را خودمان خلق کرده ایم. اصلا اسرائیل و آمریکا با ما درگیری واقعی ندارند. این اسرائیل و آمریکا نیستند که می خواهند ما را نابود کنند. بطور منطقی ما نه تنها تضاد منافع با آمریکا و اسرائیل نداریم، بلکه با آنها منافع مشترک داریم. ما اگر نخواهیم اسرائیل را از روی نقشه جهان حذف کنیم، آنها چه دشمنی با ما دارند؟ ما اگر نان مردم مان را به دامن حماس و حزب الله نریزیم و برای نابودی اسرائیل به حماس اسلحه ندهیم، اسرائیل چه مشکلی با ما دارد؟ اسرائیل با ما هم مرز است؟ اسرائیل می خواهد زمین های ما را اشغال کند؟ اسرائیل هر هفته شعار مرگ بر ایران می دهد؟ این ما هستیم که قصد نابودی اسرائیل را داریم و آزادی فلسطین را مهم تر از آزادی کشور خودمان می دانیم. به ما چه ربطی دارد که جنگ اسرائیل و فلسطین به چه نتیجه ای می رسد؟ وقتی اسرائیل سالها تلاش کرده و با فلسطین به سازش رسیده، ما چه ادعایی داریم که کاسه داغ تر از آش می شویم و به جای فلسطینی ها خودمان را هلاک می کنیم؟ البته، ممکن است شما بگوئید که اسرائیل باید از صحنه گیتی حذف شود. این استدلال خوبی است. ولی یادتان باشد وقتی شما می خواهید یک کشوری که به هر دلیل شصت سال است وجود دارد، از روی نقشه حذف کنید باید انتظار داشته باشید که آنها هم بخواهند برای امنیت خودشان شما را نابود کنند و تنتان را بلرزانند. در مورد آمریکا هم این مائیم که وارد مذاکره نمی شویم، آقای خاتمی نیم ساعت در توالت قایم شد تا انسان محترم و سیاستمدار بزرگی مانند کلینتون با او دست ندهد، چرا؟ امروز هم آمریکا می گوید که ایران غنی سازی را موقتا متوقف کند تا ما مذاکره کنیم. چرا ما این کار را نمی کنیم؟ چرا ما برای اینکه تن مان نلرزد با آمریکا مذاکره نمی کنیم و با این کشور کنار نمی آئیم؟ من معتقدم آمریکا نه با ما دشمنی دارد و نه تا به حال بدتر از آنچه ما کرده ایم، با ما کرده است. رئیس جمهور ما به نیویورک رفت و هرچه دلش می خواست علیه حکومت آمریکا گفت. ما انتظار داریم آمریکا چه برخوردی با ما بکند؟ ربع قرن است که ما هر روز پرچم آمریکا که سند افتخار 300 میلیون انسان است زیرپا لگدمال می کنیم و مرگ بر آمریکا می گوئیم. به نظر شما اگر فقط یک روز مردم آمریکا شعار مرگ بر ایران داده بودند و پرچم ایران را آتش زده بودند، ما با آنها چه می کردیم؟ ما بیماریم، ما دچار هیستری ضدآمریکایی هستیم، ما دچار کلیشه و پیش فرض دشمنی با آمریکا هستیم. این ربطی به دوران بوش ندارد، زمان کلینتون هم همین بودیم، در سال 1357 هم همین بودیم. انقلاب ایران در زمان یکی از دموکرات ترین و ضداسرائیلی ترین روسای جمهور آمریکا، جیمی کارتر، صورت گرفت و ما دیپلمات های دولت کارتر را که مخالف شاه و طرفدار انقلاب بودند، بیش از یک سال گروگان گرفتیم، و نه تنها این کار را کردیم که هنوز هم هیچ مقام مسوولی جرات نمی کند بگوید که ما در آن سالها اشتباه کردیم. به نظر شما مخالفت آمریکا با ما به اندازه بدی هایی که ما در حق آن کشور و آن ملت کردیم هست؟ ممکن است بگوئید که آمریکا ویتنام و افغانستان و عراق را به خاک و خون کشید. خب؟ چه کنیم؟ به ما چه ربطی دارد؟ ما را که به خاک و خون نکشید. اگر ما به فکر منافع خودمان هستیم، بدانیم که ایالات متحده آمریکا هرگز با ما در این چهل سال دشمنی نکرده است و هرچه کرده واکنش رفتار ما بوده است.

پنجم: می گوئید که « چرا ما باید آینده ی کشور و فرزندانمان را فنا کنیم که مبادا امنیت آمریکاییان غرق در رفاه، هزاران کیلومترآنطرف تر به هم بخورد؟» آیا منظورتان این است که آینده فرزندان مان با انرژی هسته ای تامین می شود؟ یا با بمب هسته ای؟ یا مشکل تان این است که چرا مردم آمریکا هزاران کیلومتر دورتر از ما در رفاه اند؟ آیا اشکالی دارد که مردم یک کشور در رفاه باشند؟ پول ما را که نمی دزدند، با درآمد مردم شان در رفاه اند. آمریکائیان در رفاه اند، چون یک نظام کارآمد و انسانی و منطقی برای تولید ثروت دارند و کسانی که در این کشور زندگی می کنند از آن برخوردارند. نظام غربی و حکومت آمریکا زندگی خوبی را برای مردم این کشورها ایجاد کرده است. آیا از این موضوع ناراحتید؟ رفاه آنان چه مشکلی برای شما ایجاد کرده است؟ در حال حاضر مردم آمریکا بزرگترین مشکل شان این است که چرا بوش مشکل برای بیمه و آموزش و پزشکی آنها بوجود آورده و به همین دلیل هم قصد دارند به حزب جمهوریخواه رای ندهند. نظام آمریکایی زندگی را برای مردمش راحت کرده، چون مردم در این کشور کار می کنند و هر روز برای تولید زحمت می کشند، قانون اساسی آمریکا هم بالای سر آنهاست، تمام نابغه های جهان هم از آسیا و اروپا و آفریقا به آمریکا می روند تا از دست حکومت های بی خرد و عقب مانده شان راحت شوند و از فرصتی که یک ملت در اختیار انسانهای مهاجر قرار داده استفاده کنند و مثل آدم نفس بکشند. هیچ آمریکایی نیست که بدون زحمت بتواند پول به دست بیاورد. نه سوبسیدی در کار است و نه مردم هفته ای پنج روز مهمانی و سفر می روند. همه اینها حاصل شده چون یک ملت می خواهند راحت باشند. ما ایرانی ها فکر می کنیم که آمریکایی اگر زندگی راحتی دارند، بخاطر این است که انوشه انصاری و امید کردستانی و پیر امیدوار و شهره آغداشلو و استادان ایرانی ناسا و صاحبان 600 میلیارد دلار ثروت ایرانیان، از ایران به آنجا رفته اند و آمریکایی های احمق نان آنها را می خورند، چون خودشان بلد نیستند خودشان را اداره کنند و اگر مغزهای ایرانی نباشند، آمریکا در عرض یک ماه سقوط می کند. ما فکر می کنیم که آمریکا به عراق حمله کرده تا نفت آنجا را غارت کند، این جمله عوامفریبانه را احمدی نژاد در آمریکای لاتین گفت. فقط یک شارلاتان عوامفریب مثل چاوز یا احمدی نژاد می تواند چنین استدلالی کند، هزینه ای که آمریکا در دوران اشغال در عراق می کند دهها برابر درآمد نفت عراق است. و البته آمریکا اگر به عراق حمله کرد به این دلیل نبود که پول اضافی اش را می خواست در آنجا هزینه کند. در جریان حمله به عراق، طرف آمریکا اشتباه کرد، اما از سوی دیگر امنیت آمریکا و جهان در این ده سال از سوی گروهی تهدید می شود که می خواهند زندگی بشری را به لجن بکشند و همه جهان را مثل افغانستان طالبان کنند. طبیعی است مردم جهان و اروپا و آمریکا در مورد این تهدید واکنش نشان می دهد. من قطعا با اشغال عراق موافق نیستم، ولی اصلا فکر نمی کنم ناامنی در عراق امروز بیشتر از دوره صدام و مشکلات مردم بیش از آن زمان است. امروز هم این ارتش آمریکا نیست که ملت عراق را می کشد. این عراقی ها هستند که عراقی ها را می کشند. اگر پای القاعده و ایران و سوریه و عربستان سعودی از عراق قطع شود، دلیلی ندارد که در عراق هر روز بمبی منفجر شود. حکومت ایران برای اینکه علیه آمریکا بجنگد تا مشکلات ناکارآمدی خودش را حل کند، درگیری را به خاک عراق و فلسطین و لبنان کشانده است، حالا هم ملت و دولت عراق، هم ملت و دولت لبنان و هم ملت فلسطین از اینکه باید تاوان ماجراجویی های ایران را بدهند ناراحتند. هیچ ملتی حاضر نیست امنیتش را بخاطر ملتی دیگر فدا کند.

ششم: می گوئید چرا حکومت ایران که ما امید به اصلاح آن داریم نباید امنیت داشته باشد؟ من چنین چیزی نگفتم. من معتقدم که براندازی حکومت جمهوری اسلامی به معنی نابودی ایران است. در حال حاضر هیچ تغییری که متضمن گسترش ناامنی در ایران باشد، به مصلحت نیست. من تنها راه خروج از این بحران را ادامه اصلاحات در کشور می دانم. اما این حکومت خودش مروج ناامنی است. یک سال است که احمدی نژاد دارد از دنیا برای جنگ دعوت می کند و یک سال است که همه منتقدین دولت هشدار می دهند که حاصل این رفتارها فقط جنگ است. نمی شود که شما دنیایی را به آشوب بکشید و جنگ را ایجاد کنید و انتظار داشته باشید که با خطر مواجه نشوید. تازه شما می خواهید دست این دولت دیوانه و بیمار بمب هسته ای هم بدهید. چه اعتمادی به این دولت می شود کرد؟ دولتی که حرف دیروز و امروزش یکی نیست و هر روز یک تصمیمی می گیرد قابل اعتماد نیست. من کاری به دیگران ندارم، شما را مخاطب قرار می دهم، شما خودتان می گوئید که سه سال قبل رادیکال و طرفدار تحریم انتخابات بودید، دو سال قبل طرفدار اصلاحات شدید و تا آن زمان مخالف بمب هسته ای بودید و الآن چند ماه است که طرفدار داشتن بمب هسته ای هستید. من شما را مخاطب قرار می دهم و قصد توهین به شما را هم ندارم، مریم خانم عزیز! دختر من! خواهر من! وقتی شما با این همه تحصیلات و دانش هر چند ماه یکبار نظرات تان بکلی عوض می شود، چه اعتمادی به مردم و دولتی می توان کرد که متوسط دانش و عقل شان مسلما از شما کمتر است؟

هفتم: شما به کشورهای حوزه خلیج فارس می گوئید « خائن»، چرا؟ آنها چه خیانتی به ما کرده اند؟ مثلا همین امارات متحده عربی چه خیانتی به ما کرده است؟ جز اینکه هزاران ایرانی به آنجا رفته اند و از لس آنجلسی تا حزب اللهی در آنجا تجارت و سیاحت می کنند؟ جز اینکه ما ایرانی ها به آنها می گوئیم لش و نوکر آمریکا و بی شعور و عرب سوسمارخور و مروجین اسلام آمریکایی؟ آنها اصلا چه خیانتی می توانند به ما بکنند؟ مگر با ما عهدی دارند؟ آنها برای حفظ منافع خودشان با آمریکا رابطه دارند. آیا این خیانت به ماست؟ متاسفانه ما ایرانی ها هنوز فکر می کنیم بحرین یک بخش از خاک ایران است و دبی و ابوظبی استانهای کشور ما هستند. خانم عزیز! خوابید؟ لطفا بیدار شوید. ما بخاطر بی عرضگی و ندانم کاری داریم از تمام دنیا عقب می افتیم، امارات که یکی از کشورهای بزرگ و پیشرفته جهان است، ما داریم از افغانستان جنگ زده هم عقب می افتیم، چرا؟ چون آنها می دانند چه می کنند و ما نمی دانیم داریم چه خاکی به سرمان می ریزیم. چون آنها دوست دارند پیشرفت کنند، رفاه داشته باشند و در جهان جایگاهی پیدا کنند، ولی ما پیشرفت را تمدن کثیف غربی می دانیم، رفاه را نوعی انحراف می دانیم و همیشه واژه مرفه مان با درد و بی درد است و با تمام جهان هم دشمن هستیم. شش هفت سال است که یک کشور فسقلی به نام قطر به یک شبکه تلویزیونی به نام الجزیره اجازه داده است که افکار عمومی تمام جهان را در اختیار بگیرند، در حالی که حکومت ایران در این ده سال جز بستن دویست روزنامه هیچ توجه رسانه ای را به خود جلب نکرده است. دیروز دولت افغانستان بعد از سه سال اعلام عفو عمومی کرد و تصریح کرد که عفو عمومی شامل « ملاعمر» هم می شود، در حالی که 28 سال از انقلاب می گذرد و هنوز عده ای بخاطر اینکه سی سال قبل عضو ساواک بودند یا در رژیم پهلوی بودند یا در سال 1360 فلان اقدام را مرتکب شدند، تحت تعقیب هستند. سی سال کافی نیست؟ اگر بقدر سر سوزنی عقل داشتیم همین حالا فرح پهلوی و رضا پهلوی و زن و بچه اش در رامسر یک خانه داشتند و زندگی شان را می کردند و نه به دولت کاری داشتند نه دولت به آنها کاری داشت. اگر به قدر سر سوزنی عقل داشتیم الآن مسعود رجوی و تمام طرفدارانش به جای اینکه در دنیا آواره باشند و در گتوهای غیرانسانی مجاهدین هر روز بیشتر نابود شوند، الآن در گوشه و کنار ایران زندگی می کردند و با همه بدبختی ای که کشیدند، تا آخر عمرشان نزدیک سیاست هم نمی شدند. ما به جای کاستن دشمنان مان، هر روز هزار دشمن جدید برای خودمان تولید می کنیم. بخش وسیعی از مکافات های ما ناشی از اشتباهات و بیخردی های دائمی ماست. ما حکومتی داریم که هر روز ناامنی و بحران برای خودش تولید می کند. و ملتی داریم که برخلاف مصلحت خودش زندگی می کند. حکایت ملت ایران مانند « ابلوموف» داستان ایوان گنچارف است که سالهاست دائره المعارف روی تاقچه اش روی صفحه 357 مانده و سی سال است کتاب را کسی ورق نزده و همه اموالش را مباشرین از دستش درآوردند و ابلوموف فقط وزن اضافه کرده و چربی دور شکمش زیاد شده و فقط از نامردمی دیگران شکایت می کند. سی سال است پشت پنجره ها تار تنیده و ابلوموف به این فکر نکرده که هوای خانه را عوض کند. دائم با کنترل تلویزیون ور می رویم و کانال عوض می کنیم تا اوضاع یکسره شود و ما بدون اینکه هیچ کاری کنیم خوشبخت شویم. روی من به ملت و حکومت ایران است، بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران این کشور تلاش کرده اند و تاوان روشنگری این ملت کتاب نخوان و بی تفاوت در مقابل سرنوشت خودشان را داده اند، بسیاری نوشته اند و گفته اند و حالا چنان از این ملت نومیدند که یا خودشان را در خانه زندانی کرده اند و یا عاقبت این کشور را به خود واگذاشته اند. به من نگوئید که ملت ایران ملتی شجاع است. چنین نیست، وقتی عراق به ایران حمله کرد تا یک ماه مردم در حال فرار بودند، خرمشهر وقتی سقوط کرد، چهار تا بچه جوان مانده بودند در شهر ارواح که باید با تن شان جلوی تانک می رفتند. ما سالهاست که ملت غیور و مقاومی نیستیم. ما می توانیم پنجاه سال شاهد تجاوز دشمن به خاک مان باشیم و فقط بروبر نگاه کنیم. از انقلاب مشروطه بگیرید و بیایید جلو، در هیچ واقعه بزرگ تاریخی این ملت برای منافعش و مصالحش مقاومت نکرده است. رضا شاه روزی که کودتا کرد یک نفر در مقابلش مقاومت نکرد. یک روز گذشت تا دیگران به او فهماندند که کودتا کرده است. سالهاست که می گویند رضاشاه به زور روسری از سر زنان کشید و جمهوری اسلامی به زور روسری سر زنان گذاشت. یعنی این همه زن و شوهر و پدر و بچه هیچ حرفی نمی توانستند بزنند؟ شما بگوئید چه کسی در مقابل این برداشتن و گذاشتن حجاب مقاومت کرد؟ مگر سالها نیست که از آمریکا می خواهیم که بخاطر کودتای 28 مرداد از ملت ما عذرخواهی کند. آمریکا پولی مختصر خرج کرد، دویست سیصد نفر هم ریختند به خیابان و مردمی ترین دولت تاریخ ایران سقوط کرد. مصدق سه روز قبل از آن به کاشانی گفته بود: « من مستظهر به پشتیبانی ملت هستم.» این مزخرف ترین جمله ای است که یک رهبر می تواند در مورد ملت ایران بگوید، ملت ایران اصلا ملتی نیست که بشود به آن مستظهر شد و به آن اعتماد کرد. من روی سخنم به یک فرد نیست، من ایرانی همین هستم. خودم را هم می گویم. من هم مثل دیگران. ما مشکل جدی داریم. گاهی اوقات هیچ توهین و هیچ ظلمی نمی تواند باعث واکنش این ملت شود. ما بطور تاریخی یاد گرفتیم که ضعف های مان را پشت توجیهات دلپذیر پنهان کنیم. افتخار ما این است که اعراب به ایران آمدند و بعد از 300 سال ایرانی شدند. سیصد سال طول کشید تا این ملت اثری از خودش بروز دهد. بخش اعظم بزرگترین قدرتهای جهان در صد سال ایجاد شده اند. هرگز نگوئید که ما چیزی از عرب ها کم نداریم، دولت های عرب خلیج فارس همزمان با انقلاب ایران بیابانهایی داشتند و مردمی صحرا نشین بودند. آنها با همه ضعف ها، با ملتی متعصب، با اقلیمی فقیر و تنها با پول نفت و عقل شان، کشورشان را از بدبختی نجات دادند. ما امروزمان از ده سال قبل مان بدتر است، و خودمان کرده ایم. ملتی که حکومت بی لیاقت را تحمل می کند به اندازه همان حکومت مقصر است. در ده سال گذشته تعداد قربانیان دموکراسی و عدالت و آزادی در ایران به اندازه یک هفته تصادفات رانندگی در کشور نیست. نگوئیم که اگر حرف بزنیم می زنند و می کشند، مگر در دنیا کسانی که حکومت ها را نقد می کنند زندانی نمی کنند؟ ما حاضریم کورکورانه در جاده بمیریم و یک عمر بخاطر یک تصادف ناآگاهانه به زندان برویم، اما برای تغییر سرنوشت مان هیچ رنجی را تحمل نمی کنیم. به همین دلیل به شما می گویم، نه دوست عزیز! نه خواهر من! انرژی هسته ای حق مسلم ما و شما نیست.

هشتم: نوشته اید: « برایم جالب بود مردمی که باور داشتند بوش آدم نادانی است که زیاد مرتکب اشتباه می شود، ولی آن ها باز در انتخابات آتی به حزب بوش رای خواهند داد . می دانید دلیل آنها چه بود؟ چون جمهوری خواهان امنیت کشور را بهتر تامین می کنند. پس چرا ما نباید به فکر امنیت کشور باشیم؟ اگر ما از دولت خود بخواهیم غنی سازی را متوقف کند، آیا به این فکر کرده اید که تاریخ چه قضاوتی در مورد این دانشجویان ترسو خواهد کرد؟» دوست من! با من شوخی نکنید. شما آدم شجاعی نیستید که می خواهید غنی سازی انجام شود. طرفداری از غنی سازی در شرایطی که دولت حاضر است پول بدهد تا آدمها از غنی سازی طرفداری کنند که شجاعت نیست. ما دچار توهم شجاعت هستیم، دهها هزار نفر در ایران نام شان را در فهرست استشهادیون نوشته ند، در حالی که در تمام دنیا حتی یک ایرانی در عملیات استشهادی کشته نشده است. شجاعت این است که اقدامی کنید که برای شما خطری داشته باشد. ملت آمریکا ملت شجاعی است، این ملت بارها برای جلوگیری از جنگ هایی که توسط دولت آمریکا راه افتاده بود، ایستاد. دانشجویان آمریکایی دانشگاه برکلی و در تمام آمریکا مقر نظامیان آمریکایی را محاصره کردند، کتک خوردند، زندانی شدند تا حکومت را وادار کردند که از ویتنام بیرون بیایند. تاریخ نام آنها را به نیکی خواهد نوشت، اما در شرایطی که شما اگر به نفع غنی سازی موضع بگیرید و یا فعالیت کنید می توانید ترقی کنید و نه تنها هیچ خطری شما را تهدید نمی کند، بلکه خطرات هم از سرتان رفع می شود، چه شجاعتی است که شما از اقدام رسمی دولت دفاع کنید؟ من تاریخ را بیشتر از شما دیده ام، چون سنم بیشتر از شماست، شما نگران تاریخ نباشید.

نهم: شما نوشته اید که « من اعتقاد داشتم که حاضر نیستم به خاطر انرژی هسته ای جانم را بدهم، اما از وقتی در درس ماشین های الکتریکی در مورد نیروگاه ها و روش های تولید برق خواندم، نظرم عوض شد: من تا پای جانم برای این فن آوری می ایستم.» خانم عزیز! دوست من! من از شما خواهش می کنم این کار را نکنید، نه تنها برای انرژی هسته ای بلکه برای هیچ انرژی دیگری جان تان را از دست ندهید. این کار دو زیان دارد، هم خودتان ممکن است بمیرید و هم بقیه را به کشتن می دهید. در مورد خودتان ممکن است حق تصمیم گیری داشته باشید، ولی در مورد یک ملت این کار را نکنید. فرض کنید که شما به دلیل بیماری و یا مشکل خانوادگی موفق نمی شدید در کلاس درس « ماشین های الکتریکی» حاضر شوید. این فرض که محال نیست. محال است؟ در این صورت شما هم مثل من مخالف فن آوری هسته ای بودید. ما میلیونها نفر که جزو آن دویست نفری که در آن کلاس درس بودند هستیم، چه گناهی کردیم که باید نابود شویم، بخاطر اینکه شما در یک درس در مدت شش ماه تصمیم گرفته اید تا پای جان مقاومت کنید و قرار است همه نابود شوند، بخاطر تصمیم اخیر شما که با تصمیم سه ماه شما زمین تا آسمان فرق دارد.

مریم خانم!
وضع ایران بسیار خطرناک است. خطرناک تر از آنچه گمان می کنید. من از شما می خواهم به سرنوشت کشور فکر کنید و به جای اینکه احساساتی شوید و مثل نسل اندر نسل جوانان کشور ما دوباره ایران را دچار یک بحران دیگر کنید، عاقلانه فکر کنید و تصمیم بگیرید. ما امروز نیازمند هشیاری و خردمندی و شجاعت دفاع از کشورمان در مقابل ماجراجویی های ساده لوحانه یک حکومت هستیم. ایران باید بماند، اما فقط در صورتی می ماند که ما آن را حفظ کنیم.

دوست شما، ابراهیم نبوی
13 بهمن 1385




2 Comments:

Anonymous ناشناس said...

به نظر من این حرف شما درست است

""سلاح هسته ای موضوع خطرناکی است

ولی هیچ کشوری نباید داشته باشد


این یکی حرف غلط
"از انقلاب مشروطه بگیرید و بیایید جلو، گدر هیچ واقعه بزرگ تاریخی این ملت برای منافعش و مصالحش مقاومت نکرده است."
ٍدر ضمن ایا این
http://www.iran57.com/Gharavi,Fatva12092006.doc
را خوانده اید؟

۱۲:۲۸ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس said...

سلام سالار جان. حالت چطور است حرفه اي؟
www.jalalifakhr.blogfa.com

۱:۲۳ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home